



که تو تنها نیاز من باشی
و چه عاشقانه است
که تو تنها آرزویم باشی
و چه رؤیایی است
این« لحظـــه هـــای نــاب عــــاشقی»
و من همه زیبایی عاشقانه و رؤیایی را فقط باتو حس می کنم.

كه یك لحظه
پنجره خانه ام را روشن كردی
حالا
اما
تو نیستی
و خانه من
سیاره خاموشی است
كه هیچ كس
نشانی اش را نمی داند...

ندیدم رنگ زیبایی فقط حس میکـــــــــــــنم شب را
گرفتی از نگاه من طلوع صبح و خورشــــــــــــیدش
منم توصیف آن ماهی که مشتاقـــــــــم به این دریا
من و آواز تنهـــــــــایی و دوری از همه مــــــــــــردم
عصایم همــــــــــــدم من شد در این دنیای وانفسا
خدایا شـــــــاکرم بر این ، که بستی چشم کورم را
ندیدن بهتر از اینســـــــــت که بینم رنج انســـــــانها
خوشم با چشم دل دیدن که دل دنیای احساسست
ندادم دل به دنیا و ندارم غــــــــــــــصه فـــــــــــردا

دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟
مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو
ـــ در هــــوای تـــــو ـــ
اوج بگیــــرم!
منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی؟؟؟
نزدیك میشوی به من
فرسنگها در من فرو می روی
در من خانه می كنی
در من حضورمی یابی
لحظه به لحظه هرجا و هر كجا
توی انگشتهایم جاری می شوی
سطر به سطر خاطراتم را می نگاری
روی لبم می نشینی
خنده میشوی، حرف می شوی
دلم كه می گیرد از چشمهایم می باری
كیستی ؟ كیستی تو؟
كیستی تو كه این همه
در من بی تابی
سزاوار حرفهای عاشقانه ای
كیستی تو كه دیدنت زندگی
رفتنت مرگ است
در من بمان
از هنوز تا همیشه................
...دوراز من
...بدون من
گل كه میخری خوب است
؟؟؟؟برای من نیست
...نباشد
!!همین كه رختمان زیر یك افتاب خشك میشود كافیست
...دلخوشم به این( حماقت) شیرین
هـمین کــه هستے ...
هَمیــن کـهلابـلاےِ کلمـاتَم نفَــــــس مـیکشی...
راه مـیروی ، در آغـــــــوشَم میگیـری ...
هَمــین کــه پـــــناهِ واژه هـایم شُـده ای ...
هَمین کـه ســــــــــایـه اَت هست ...
هَمین کـه کــلماتَم از بی "تـــ ــ ــ ــ ــ ــو " یی یَـتیـم نشده اَند ،
کافیست برای یک عُمـــــر آرامـش ؛
بــــــــــاش ...
حتی همین قدر دور...
حتی هَمیـــــن قــدر دَست نیـــــــــــافتنی